ز بس گرد خموشی بی تو در کاشانه می پیچد
سخن چون بگذرد در دل ، صدا در خانه می پیچد
تنها کسی که هر نفسی مثل سایه ات
افتاده پیش پای تو روی زمین ، منم
با تو آن روز که شطرنج محبت چیدم
ماتی خود ز تو در بازی اول دیدم
نا امیدی از وصالت بند بندم را گسست
لاک پشتی عاشق مرغ مهاجر شد شکست